علم از رویکرد تجربی استفاده میکند و تجربه گرایی بر این اساس است که تنها منبع دانش از طریق حواس ما ناشی میشود. تجربه گرایی به دلیل استفاده از مشاهدات و آزمایشات دقیق برای جمع آوری حقایق و شواهد، به روشی علمی تبدیل شده است. اصول اصلی تحقیق تجربی شامل کنترل متغیرها، اندازهگیری دقیق هدف و ایجاد روابط علت و معلولی است. علم نیازمند شواهد تجربی است که به دادههای جمع آوری شده از طریق مشاهده مستقیم یا آزمایش اشاره میکند. همچنین، برای رسیدن به علم، محققان باید عینی و کنترل شده باشند و روشهای تحقیقی را برای تست فرضیهها استفاده کنند. همچنین، تکرارپذیری نتایج برای صحت و قابل اعتماد بودن آنها ضروری است. هدف نهایی علم، پیشبینی رفتارهای آینده است.
فرایند علمی چیست؟
فرآیند علمی به استفاده از استدلال استقرائی و تجربی برای تدوین نظریهها و قوانین میپردازد. در قرن بیستم، این فرآیند براساس مدل استقرایی-فرضی کارل پوپر توسعه یافت. این فرآیند مبتنی بر تغییر و تحریف فرضیهها بر اساس مشاهدات و آزمایشات است. مثالهایی از این فرآیند علمی شامل قوانین نیوتن و نظریه تکامل داروین هستند.
در روانشناسی، تاریخچه علمی بلندی ندارد و پیشرفتهای اساسی در طول 150 سال گذشته رخ داده است. اما ریشههای آن را میتوان به زمان یونان باستان بازگرداند. فلسفههایی مانند افلاطون و ارسطو نظریاتی درباره روانشناسی داشتند. ارسطو به تأثیر بدن بر روح و افلاطون به تأثیر هنر بر روح اهمیت میدادند.
در قرن 17، دکارت به خودآگاهی و ارتباط آن با انسانها پرداخت. پس از آن، فلسفههای دیگری نیز درباره روانشناسی توسعه یافتند، اما هنوز یک روانشناسی واحد و یکپارچه به عنوان یک رشته علمی وجود نداشت.
در اواخر قرن 19، روانشناسی به عنوان یک رشته علمی ظهور کرد. ویلهلم وونت اولین آزمایشگاه روانشناسی را در سال 1879 تأسیس کرد. روشهای علمی برای مطالعه رفتار به کار گرفته شدند، ابتدا با رویکرد رفتارگرایانه و سپس با رویکرد شناختی.
به طور کلی، روانشناسی به عنوان یک رشته علمی در قرن بیستم به شدت توسعه یافت. مکانیسمهای جدید برای مطالعه روانشناسی ظهور پیدا کردند، از جمله رویکردهای روانشناسی رفتاری، روانشناسی تجربی، روانشناسی تحلیلی و روانشناسی اجتماعی.
در دهه 1950، روانشناسی رفتاری به شکل واژگانی به روند روانشناسی تبدیل شد. روانشناسی رفتاری به شکل مرکزی بر روی مطالعه رفتار قرار داشت و تلاش میکرد تا الگوها و قوانین عمومی در رفتار انسانها را شناسایی کند. تجربیات و آزمایشها در این زمینه به مطالعه و تحلیل رفتار انسانها کمک کردند.
روانشناسی تجربی نیز در این دوره توسعه یافت. رویکرد تجربی در روانشناسی بر روی مطالعه تجربیات ذهنی و فرایندهای شناختی تمرکز داشت. محققان تلاش میکردند تا روانشناسی را به عنوان علمی قابل اندازهگیری و آزمایش قرار دهند.
روانشناسی تحلیلی نیز به توسعه رسید. این رویکرد بر تحلیل ناخودآگاه و تأثیرات آن بر رفتار و شخصیت انسانها تمرکز داشت. نظریههای فروید و جونگ در این زمینه بسیار تأثیرگذار بودند و به مطالعه روانشناسی عمیقتر و درونمایهای کمک کردند.
روانشناسی اجتماعی نیز به عنوان یک زیرشاخه مهم در روانشناسی شناخته میشود. این رویکرد بر مطالعه تأثیرات اجتماعی بر رفتار و شخصیت انسانها تمرکز دارد. از طریق مطالعه جامعه و فرهنگ، محققان تلاش میکنند تا روابط اجتماعی و عوامل اجتماعی در فرایندهای روانی را بررسی کنند.
در نهایت، در قرن بیستم تکنولوژی نیز بسیار تأثیرگذار بود. با توسعه رایانهها و فناوریهای دیجیتال، محققان به روشهای جدیدی برای جمعآوری دادهها و تحلیل آنها دست یافتند. استفاده از روشهای آماری و شبکههای عصبی نیز در روانشناسی به شدت افزایش یافت.
با این وجود، روانشناسی همچنان به چالشهای بزرگی برخورد دارد و محققان در تلاش هستند تا با استفاده از روشهای پیشرفتهتر و تکنولوژیهای نوین، به درک عمیقتری از ذهن و رفتار انسانها دست یابند.
رویکرد های روانشناسی و علم
رویکردهای روانشناسی و علم به توضیح و تحلیل رفتار میپردازند. روانکاوی قدرت توضیحی بالا و درک رفتار را دارد، اما مورد انتقاد قرار میگیرد زیرا تنها به توضیح رفتار پس از وقوع واقعه میپردازد و قادر به پیشبینی و ارزیابی نیست. روانشناسی روانکاوی معتقدند بیشتر به عقیدتی تبدیل شده است تا به یک علم. رویکردهای دیگری مانند رفتارگرایی و روانشناسی شناختی به توجیهات قابل آزمایشی پاسخ میدهند. رفتارگرایی به اصول علمی و تجزیه و تحلیل رفتار توجه دارد و پیشبینیهای سازگار درباره رفتار را ارائه میدهد. روانشناسی شناختی نیز با استفاده از مدلهای دقیق و آزمایشات بر روی رفتار به رویکرد علمی پایبند است. در نهایت، رویکرد اومانیستی نیز به تجربه ذهنی و شخصی فرد تأکید دارد و از علم و پیشبینی رفتار صرف نظر میکند. این رویکرد بر مطالعه کلی شخص تمرکز دارد و رفتار را از طریق چشمان فردی که آن رفتار را انجام میدهد مشاهده میکند.
محدودیت های روانشناسی علمی
محدودیتهای روانشناسی علمی عبارتند از: محدودیتهای موضوعی (مانند رفتار آشکار در مقابل تجربه ذهنی)، عینیت، کلی بودن، قابلیت آزمایش، اعتبار اکولوژیکی، مسائل اخلاقی و فلسفی و غیره. علم به وجود قوانینی برای رفتار انسان باور دارد و هر دو رویکرد جبرگرایانه و تقلیلگرایانه را در پیش میگیرد. با این حال، محدودیتهایی وجود دارد که مانع علمی بودن روانشناسی میشوند، از جمله عینیت ناممکن، تأیید غیرممکن، قابلیت آزمایش و کنترل متغیرهای غیرقابل مشاهده. همچنین، مطالعه رفتار انسان در زمان و مکان مختلف و تأثیر تغییرات اجتماعی و فرهنگی بر رفتار نیز چالشهای خاصی را به همراه دارد. در نهایت، روانشناسی به عنوان یک علم، از نظر برخی محققان هنوز به تعریف دقیقی از علم نرسیده است و ممکن است همچنان در برخی جنبهها شک و مشکلات وجود داشته باشد.